گنجهای گمشده

راز گنجهای گمشده ایران که هنوز پیدا نشدهاند
این مقاله، یک نقشه گنج روایی است. سفری به دل افسانهها و حقایق تاریخی در مورد سه گنجینه افسانهای ایران که سرنوشتشان به یکی از سه شکل رقم خورد: یا در دل خاک برای همیشه مدفون شدند، یا به طرز فجیعی غارت و پراکنده گشتند، و یا بخشهایی از آنها پس از آشوبی خونین برای همیشه ناپدید شد. از آخرین تلاشهای داریوش سوم برای حفظ میراث هخامنشی تا غارت پایتخت باشکوه ساسانیان و الماسهای خونین نادرشاه افشار؛ آماده شوید تا در راهروهای تاریخ قدم بزنید، جایی که هنوز هم زمزمه گنجهای گمشده به گوش میرسد.
در رگهای خاک ایران، تاریخی جریان دارد که با طلا، فیروزه و الماس نوشته شده است. سرزمینی که روزگاری قلب قدرتمندترین امپراتوریهای جهان بود و پادشاهانش بر خزانههایی انباشته از ثروتهای وصفناپذیر حکمرانی میکردند. اما تاریخ، همیشه داستان فتوحات و شکوه نیست؛ گاهی داستان از دست دادنها، غارتها و رازهای سر به مُهری است که برای قرنها در سینهها حبس شدهاند.
گنجینه فراری داریوش سوم: آخرین میراث هخامنشی
صحنه تاریخ: قرن چهارم پیش از میلاد. امپراتوری هخامنشی، بزرگترین امپراتوری جهان باستان، زیر چکمههای سپاهیان جوان و جاهطلب اسکندر مقدونی به لرزه درآمده است. داریوش سوم، آخرین شاهنشاه این امپراتوری باشکوه، پس از شکستهای پیدرپی در نبردهای ایسوس و گوگمل، در حال فرار است.
افسانه گنج: خزانههای اصلی هخامنشیان در شهرهای بزرگ مانند شوش، پارسه (تخت جمشید) و بابل قرار داشتند و اسکندر پس از فتح این شهرها، به ثروتی باورنکردنی دست یافت. مورخان یونانی مانند پلوتارک از کوههایی از سکههای طلا (دَریک)، تختهای مرصع، جامهای زرین و مجسمههایی مینویسند که برای حمل آنها به هزاران قاطر و شتر نیاز بود.
اما داستان گنج گمشده داریوش به این خزانههای ثابت مربوط نمیشود. بلکه به خزانه سیار پادشاه اشاره دارد؛ ثروتی عظیم که همیشه همراه شاهنشاه در لشکرکشیها حمل میشد تا هزینههای ارتش و دربار را تأمین کند. این گنجینه شامل صندوقهایی مملو از جواهرات، طلا، و اشیای قیمتی شخصی خاندان سلطنتی بود.
راز گم شدن: وقتی داریوش سوم از میدان نبرد گوگمل گریخت، هدفش رسیدن به شرق ایران (باکتریا یا بلخ امروزی) برای جمعآوری سپاهی جدید بود. او در این مسیر از هگمتانه (همدان امروزی) عبور کرد. افسانهها و بسیاری از گنجپژوهان معتقدند که داریوش، با درک این موضوع که حمل این بار سنگین سرعت فرار او را کم میکند و احتمال افتادن آن به دست دشمن وجود دارد، بخش بزرگی از این خزانه سیار را در مکانی امن در کوههای صعبالعبور زاگرس یا در نزدیکی هگمتانه پنهان کرد. او امیدوار بود پس از شکست دادن اسکندر بازگردد و آن را بیابد.
اما سرنوشت فرصت دیگری به او نداد. داریوش سوم توسط یکی از ساتراپهای (فرمانداران) خود به نام «بسوس» به قتل رسید و راز مکان دقیق این گنجینه عظیم، همراه با او برای همیشه در تاریخ مدفون شد. طی قرنها، کاوشگران بیشماری در کوهستانهای غربی ایران به دنبال این گنج افسانهای بودهاند، اما تا به امروز، هیچ نشانی قطعی از آخرین میراث پادشاه هخامنشی یافت نشده است. این گنج، نماد ثروت از دست رفته یک امپراتوری است که در آخرین نفسهایش، آن را به دل خاک سپرد.
شکوه غارتشده تیسفون: اشکها بر فرش بهارستان
صحنه تاریخ: قرن هفتم میلادی. امپراتوری ساسانی، رقیب دیرینه امپراتوری روم، در اوج شکوه و جلال خود قرار دارد. پایتخت آن، تیسفون (در نزدیکی بغداد امروزی)، شهری افسانهای با کاخهای باشکوه است که مشهورترین آنها، طاق کسری با ایوان عظیمش بود.
افسانه گنج: خزانه ساسانیان در تیسفون، حاصل قرنها انباشت ثروت از طریق تجارت و غنائم جنگی بود. اما در میان تمام این گنجها، دو مورد از آنها شهرتی جهانی داشتند:
- تاج خسرو پرویز: تاجی عظیم و مرصعکاری شده که به قدری سنگین بود که هیچ انسانی توان گذاشتن آن بر سر را نداشت. به همین دلیل، آن را با زنجیری از طلا از سقف ایوان طاق کسری آویزان میکردند و پادشاه زیر آن مینشست.
- فرش بهارستان (بهار کسری): این یک قالی ساده نبود؛ یک شاهکار هنری به ابعاد تقریبی ۲۷ در ۲۷ متر بود که با ابریشم، طلا، نقره و جواهرات گرانبها بافته شده بود. طرح آن باغی بهاری را به تصویر میکشید که نهرهای آن با نقره، چمنهایش با ابریشم، گلهایش با سنگهای قیمتی و میوههایش با مروارید تزئین شده بودند. این فرش برای آن بود که شاهان ساسانی در زمستان نیز حس بهار را تجربه کنند.
راز گم شدن: این گنجینه برخلاف گنج داریوش، پنهان نشد؛ بلکه به طرز فجیعی نابود و پراکنده شد. با حمله اعراب مسلمان و سقوط امپراتوری ساسانی، یزدگرد سوم، آخرین پادشاه، از پایتخت گریخت. سپاهیان فاتح وارد تیسفون شدند و از دیدن این همه شکوه و ثروت شگفتزده شدند.
سرنوشت فرش بهارستان یکی از تراژیکترین داستانهای تاریخ هنر است. گفته میشود که این فرش بینظیر به مدینه فرستاده شد و در آنجا، به دستور خلیفه وقت، به قطعات کوچک بریده و بین سپاهیان تقسیم شد تا همه از آن سهمی ببرند. هر قطعه از آن به فروش رفت و ارزش هنری و تاریخی یکپارچه آن برای همیشه از بین رفت. تاج و سایر گنجینههای کاخ نیز به همین سرنوشت دچار شدند؛ ذوب شدند، تکهتکه شدند و در سراسر جهان اسلام پراکنده گشتند. گنج تیسفون گمشده نیست، بلکه نابود شده است. این داستان، یادآور شکنندگی میراث فرهنگی در برابر آتش جنگ و جهل است.
الماسهای خونین نادرشاه: گنجی که در آشوب گم شد
صحنه تاریخ: قرن هجدهم میلادی. نادرشاه افشار، ملقب به «ناپلئون شرق»، یکی از بزرگترین فاتحان نظامی تاریخ ایران، پس از سالها جنگ داخلی، ایران را دوباره یکپارچه کرده است. اما جاهطلبی او مرزی نمیشناسد. در سال ۱۷۳۹ میلادی، او به هندوستان، سرزمین ثروتمند امپراتوری گورکانی، لشکر کشید.
افسانه گنج: فتح و غارت دهلی توسط نادرشاه، یکی از بزرگترین انتقال ثروت در تاریخ جهان است. نادر با گنجینهای به ایران بازگشت که ابعاد آن حتی امروز هم غیرقابل تصور است. این گنج شامل موارد زیر بود:
- الماس کوه نور و دریای نور: دو مورد از مشهورترین الماسهای جهان.
- تخت طاووس: تخت افسانهای و جواهرنشان شاهان گورکانی.
- هزاران فیل و اسب که بارشان صندوقهای طلا، نقره، مروارید، و جواهرات بیشمار بود.
گفته میشود ارزش کل غنائم به قدری زیاد بود که نادرشاه پس از بازگشت به ایران، به مدت سه سال تمام مردم کشورش را از پرداخت مالیات معاف کرد.
راز گم شدن: سرنوشت برخی از این جواهرات مشخص است. الماس دریای نور اکنون در خزانه جواهرات ملی ایران نگهداری میشود و کوه نور پس از ماجراهای فراوان، سر از انگلستان درآورد و اکنون بخشی از جواهرات سلطنتی بریتانیا است. اما اینها تنها بخش کوچکی از کل غنیمت بودند. چه بر سر صدها صندوق دیگر آمد؟
پاسخ در شخصیت خود نادر و سرنوشت خونین او نهفته است. نادر در سالهای پایانی عمرش به شدت بدگمان، خشن و بیرحم شد. او در سال ۱۷۴۷ میلادی در چادرش در قوچان توسط جمعی از سرداران خود به قتل رسید. با مرگ او، ارتش عظیم و چندملیتیاش از هم پاشید و یک دوره آشوب و جنگ داخلی هولناک آغاز شد.
در هرجومرج پس از قتل نادر، سرداران و سربازان به خزانه او هجوم بردند. بخش بزرگی از گنجینه دهلی که نادر همیشه با خود حمل میکرد، در همان شب به غارت رفت. بسیاری از جواهرات دزدیده، پنهان یا برای فروش به قطعات کوچکتر تقسیم شدند. افسانهها میگویند نادر بخشهایی از گنج خود را در دژ مستحکم خود، کلات نادری در خراسان، پنهان کرده بود. هرچند کاخ خورشید در کلات هنوز پابرجاست، اما از آن گنجینه عظیم خبری نیست. گنج نادرشاه، گنجی است که در خون و خیانت حل شد و در آشوب پس از مرگ یک فاتح بزرگ، برای همیشه در تاریخ گم شد.
(نتیجهگیری)
داستان گنجهای گمشده ایران، فقط روایتی از طلا و جواهرات نیست. این داستانها آینهای از تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین هستند. گنج داریوش نماد غرور یک امپراتوری در حال سقوط است، گنجینه تیسفون مرثیهای برای هنر و فرهنگی است که در آتش جنگ سوخت، و گنج نادرشاه، هشداری در مورد تباهی حاصل از قدرت و خشونت بیحد و حصر است.
شاید این گنجها هرگز پیدا نشوند. شاید هنوز در دل کوهی در زاگرس، یا در خرابههای قلعهای در خراسان منتظر کشف شدن باشند. اما تا آن زمان، بزرگترین گنج، خودِ این داستانها هستند؛ افسانههایی که ما را به گذشته پیوند میدهند و به ما یادآوری میکنند که ثروت واقعی، نه در طلا، که در تاریخ و میراثی است که از آن محافظت میکنیم.




















